اصول و مبانی اخلاقی در سیاست عملی امام علی علیه السلام

مشخصات کتاب

نویسنده:علی اکبر علیخانی

ناشر : علی اکبر علیخانی

زبان اصلی:فارسی

مقدمه

یکی از دغدغه های مهم برخی از اندیشمندان و تا حدی هم سیاستمداران این بوده است که مبانی اخلاقی و اصول ارزشی چه جایگاهی در سیاست و حکومت دارد. دنیای سیاست دنیای تضاد و تزاحم منافع و دنیای واقعیت ها است و اصول و ارزش های اخلاقی از مقوله یی دیگرند. دیدگاه های متفکران سیاسی در این زمینه مختلف و متعدد است، اما بحث اصلی در حوزه سیاست عملی است. اگر چه بسیاری از سیاستمداران برای اصول اخلاقی و ارزش های انسانی جایگاه مهمی در سیاست و حکومت قایل بوده اند، اما در عمل شاید نتوان نخبگانی را پیدا کرد که به این اصول و ارزش ها پایبند بوده باشند، به خصوص هنگامی که این اصول اخلاقی و مبانی ارزشی با قدرت و منافع آنها تضاد و تزاحم می یافته است.

این مقاله درصدد تبیین جایگاه اصول اخلاقی و ارزش های الهی و انسانی در اندیشه و سیاست عملی حضرت علی (ع) است، و نشان می دهد که آن حضرت به حدی به این اصول و ارزش ها پایبند بود که در تزاحم بین اصل قدرت و حکومت و اصول ارزش های اخلاقی و انسانی، به آسانی و بدون کوچک ترین درنگ، قدرت و حکومت را وامی نهد و پایبندی خود به اصول اخلاقی را حفظ می کند. صداقت و راستی، پایبندی به عهد و پیمان، توجه به ارزش های انسانی و فرا مذهبی، نفی حیله و نیرنگ، نپذیرفتن باطل، پرهیز از تطمیع، نفی خشونت و خونریزی، و مقابله با تمایلات اطرافیان و متنفذان، از جمله مباحث مطرح

شده در این مقاله به شمار می روند. عمق و عظمت سیره حضرت علی(ع) و ناتوانی نگارنده، خطاهای ناخواسته یی را در تحلیل ها و استنباط ها پدید می آورد که از اهل نظر توقع تذکر و راهنمایی دارم. امید که مورد رضای حق تعالی و مقبول حضرتش قرار گیرد.

صداقت و راستی

اولین و مهم ترین ویژگی اخلاقی در سیاست و حکومت حضرت علی(ع) راستی است. پرهیز از دروغ از اولین اصول اخلاقی بشر به شمار می رود. شاید کم تر کسی را سراغ داشته باشیم که به ضرر خود نیز سخن راست بگوید. اما باید اذعان کرد که این امر در دنیای سیاست نه تنها عجیب و کمیاب است، بلکه کاری غیر معقول به شمار می رود. در عالم سیاست _ معمولاً _ آنچه را که منافع ایجاب می کند باید گفت، نه آنچه را که اصول اخلاقی ایجاب می کند؛ اما امام علی(ع) پایبندی به اصول اخلاقی را بر منافع سیاسی و معاملات دنیای سیاست ترجیح داد. حضرت علی(ع) در حاد ترین شرایط سیاسی حاضر نشد برای مصالح کشور، جامعه و اسلام دروغ بگوید. اولین نمونه آن در شورای شش نفره یی بود که عمر تعیین حاکم و رهبر را به این شورا واگذار کرده بود (البته به اعتقاد ما شورا از مبنا مشروعیت نداشت و حضرت علی (ع) جانشین بلافصل رسول اللّه و امام مسلمانان بود). اعضای شورا را حضرت علی (ع)، طلحه، زبیر، عثمان، سعد ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف تشکیل می دادند. قرار بود این شورا با اکثریت آرا جانشین رسول خدا (ص) و رهبر جامعه مسلمانان را انتخاب کند و

اگر آرای آنها برابر می شد، نظر گروهی عملی می گردید که عبدالرحمن بن عوف در میان آنان بود. برحسب اتفاق، آرا برابر شد؛ زیرا حضرت علی(ع)، طلحه و زبیر در یک طرف به خلافت حضرت علی(ع) رضایت دادند و عثمان، سعد و عبدالرحمن در طرف دیگر به خلافت عثمان راضی بودند. در این میان رأی عبدالرحمن تعیین کننده بود. وی خطاب به حضرت علی (ع) گفت که تو به خلافت شایسته تر هستی؛ اگر تعهد کنی که به قرآن، سنت رسول اللّه و سیره شیخین عمل کنی، تو را انتخاب خواهیم کرد؛ در غیر این صورت عثمان خلیفه خواهد شد. حضرت پاسخ داد که من به قرآن، سنت و اجتهاد خودم عمل می کنم. عبدالرحمن رو به عثمان کرد و همین شروط را مطرح کرد و او پذیرفت. مجددا رو به امام علی (ع) کرد و گفت که تو به خلافت شایسته تری؛ اگر تو بپذیری خلیفه یی ولی حضرت همان پاسخ خود را تکرار کرد و در نهایت قدرت و حکومت به عثمان سپرده شد (طبری 1989: جزءِ 3، ص ص 297 و 301).

عده یی بر این عقیده اند که هیچ مصلحتی بالاتر از مصلحت اسلام و مسلمانان وجود ندارد و هیچ چیز به این اندازه اهمیت نداشت که حضرت علی (ع) قدرت را به دست بگیرد و حکومتی مبتنی بر حق و عدالت و ارزش های اسلامی تشکیل دهد. حضرت می توانست _ نعوذ بالله _ فقط یک دروغ مصلحت آمیز بگوید و قبول کند که به سیره شیخین هم عمل می کند، ولی بعداً فقط به اجتهاد خود عمل کند و

به سیره شیخین وقعی ننهد. با این دروغ نیز هیچ اتفاقی نمی افتاد؛ زیرا بعد از خلافت و رهبری، هیچ کس دقیقا به دنبال تطبیق این نبود که کدام کار خلیفه موافق با کدام سیره و سنت است. چنان که در مورد عثمان نیز این کار را نکردند و او نه تنها به سیره شیخین عمل نکرد، حتی به قرآن و سنت نیز چندان توجهی نکرد (کوفی 1411: جزءِ8، ص ص 369-376؛ شیخ مفید 1414: ص ص 175-186).

با اینکه به دست گرفتن قدرت و حکومت در آن مقطع حساس زمانی از اهمیت به سزایی برخوردار بود و خود امام هم به این اهمیت و حساسیت واقف بود، ولی حضرت با طیب خاطر و به اختیار و انتخاب خودش حکومت را از دست داد، فقط به این دلیل که نخواست _ نعوذ بالله _ یک سخن دروغ بگوید و دروغ نگفت، چون به اصول و مبانی اخلاقی پایبند بود و بدون تردید ارزش تمام قدرت و حکومت را پایین تر از یک عمل اخلاقی می دانست و یک سخن راست را بر تمام قدرت و حکومت ترجیح داد و چند سال دیگر خانه نشین شد.

مسئله مهم دیگر برخورد صادقانه و صداقت آمیز حاکمان و حکومت با مردم است. در اندیشه سیاسی اسلام، حاکمان نباید از جهل مردم سوءِ استفاده کنند یا به خاطر منافع و مصالح، حقایق را بپوشانند یا از گفتن سخن حقی که به ضرر خودشان است خودداری کنند. حضرت علی (ع) در مورد خِرّیت بن راشد گوید: او یک روز نزد من آمد و گفت در میان یارانت افرادی هستند که بیم آن

می رود تو را رها کنند و بروند. با آنها چه می کنی؟ گفتم: من کسی را به صرف اتهام مؤاخذه نمی کنم و با ظن و گمان به عقوبت کسی نمی پردازم و فقط با کسی می جنگم که به مخالفت با من برخیزد، در برابر من بایستد و دشمنی آشکار کند. البته باز هم با او نمی جنگم تا هنگامی که او را بخواهم و عذر او را بشنوم، اگر پس از بحث باز هم با ما سر جنگ داشت از خدا یاری می جوییم و با او پیکار می کنیم. روز دیگر نزد من آمد و گفت: بیم آن دارم که عبداللّه بن وهب و زید بن حصین طائی بر تو بر آشوبند و فتنه و فساد ایجاد کنند. چیزهایی از آنان شنیده ام که اگر تو خود می شنیدی بدون درنگ آنها را می کشتی یا تا ابد زندان می کردی. به او گفتم: در باره آن دو با تو مشورت می کنم؛ تو بگو با آنها چه کنم. گفت: به نظر من هر دو را بخواه و گردن بزن. از این سخن دانستم که او نه تقوا دارد و نه عقل. به او گفتم: نپندارم که تو را تقوا و عقلی باشد که به کار آید. شایسته بود بدانی که من با کسی که به جنگ با من دست نزده و دشمنی با من آشکار نکرده و رو در روی من نایستاده است، پیکار نمی کنم. و شایسته بود که حتی اگر من قصد قتل آنان را می داشتم تو مرا نهی می کردی و می گفتی از خدا بترس،

چرا کشتنشان را روا می داری در حالی که اینان کسی را نکشته اند و از تو بدگویی نکرده اند و از اطاعت تو خارج نشده اند (ثقفی کوفی اصفهانی 1355: ص 372).

پایبندی به عهد و پیمان

بسیار سخت است که انسان __ به خصوص اگر صاحب قدرت باشد یا در شرایط خاصی مجبور شود جامعه و امور خود را اداره کند __ به عهد و پیمانی عمل کند که با دیگران بسته و این عهد و پیمان موجب ایجاد فشار و تنگنا برای او شده است یا در شرایط سخت و بحرانی قرار دارد. چه بسا انسان ها و احتمالاً حاکمان اگر عهد و پیمانی را ببندند، سپس منافع یا قدرت خود را در خطر ببینند یا احساس غبن و ضرر از قِبَل آن پیمان کنند، آن را نقض می کنند و برای این کار خود به انواع لطایف الحیل و توجیهات متوسل می شوند؛ به خصوص که عهد و پیمان با دشمن باشد. یکی از مهم ترین تفاوت های حضرت علی(ع) و معاویه این است که شیوه معاویه پیمان شکنی بود؛ زیرا هدف، حفظ قدرت و حکومت بود و چه بسا دستیابی به هدف ایجاب می کرد که او پیمان شکنی کند و کارهای ضد اخلاقی دیگری را نیز مرتکب شود. ولی حضرت علی(ع) نگرشی به عهد و پیمان داشت که موجب می شد تحت هیچ شرایطی و حتی در صورت از دست رفتن اصل قدرت و حکومت، با دشمن خود هم نقض پیمان نکند.

حضرت علی(ع) معتقدند که اگر حاکمی با دشمن خود پیمانی نهاد، یا براساس عهد و پیمان چیزی را بر ذمّه خود گرفت، باید

به پیمان خود عمل کند و آنچه را بر ذمّه خود دارد ادا کند، و حتی خود را به عنوان سپری در مقابل پیمانش قرار دهد تا خود ضربه ببیند، ولی عهد و پیمان او خدشه دار نشود. بنابراین، به هیچ وجه خیانت و فریب در پیمان منعقده با دشمن روا نیست؛ زیرا خداوند تعالی از روی لطف و رحمت به بندگان، عهد و پیمان را امانی قرار داده و رعایت آن را به عهده همگان نهاده است. خداوند عهد و پیمان را چون حریمی استوار ساخته تا مردم در استواری این حریم، اطمینان، آرامش و امنیت را تجربه کنند. بنابراین، در عهد و پیمان نه می توان خیانت کرد و نه می توان به نوعی حیله و مکر در آن گنجاند. حضرت علی(ع) به حاکم مصر سفارش می کند که قبل از عقد پیمان، تمام ابعاد آن را در نظر بگیر و با تعقل و تفکر پیمان ببند که متضرر و مغبون نشوی؛ ولی اگر بعد از بستن پیمان متوجه شدی که به هر دلیل مغبون شده یی و به سبب آن، مجبور ی سختی و مشقت فراوانی را تحمل کنی، حق به هم زدن پیمان را نداری و شکیبایی کرد نت در دشواری های ناشی از پیمان __ که امیدی هم به رفع آنها است __ بهتر از نقض پیمان یا تمسک به مکر و حیله برای نقض پیمان است که عذاب الهی درپی خواهد داشت (شهیدی 1373: نامه 53، ص ص 338-339).

تمام دیدگاه های فوق و سفارش هایی که حضرت علی(ع) به والی خود کرده است، در مورد عهد و پیمان با

طرف مقابل بود که هم دشمن است و حتی دشمن خونی است و هم فاسق، فاجر و باطل است؛ یعنی حضرت بدترین شرایط را تصویر کرده است و در آن بدترین شرایط، عمل به عهد و پیمان را واجب و نقض آن را به هر صورت و به هر دلیل غیرمجاز می شمارد تا هیچ راه توجیهی را برای نقض عهد و پیمان، یا وارد کردن مکر و حیله و آوردن عبارات دو پهلو و مبهم برای سوءِ استفاده باقی نگذارد. احتمالاً حضرت علی (ع) به دنبال نقطه مشترکی است که تمام انسان ها را از هر دین و آیین و قوم و ملت به هم وصل کند و نقطه اتکایی بیابد که تمام ابنای بشر در مورد آن وفاق و اجماع نظر داشته باشند و بقای نوع بشر در سایه آن تضمین شود. امام این نقطه اتصال و اتکا را عهد و پیمانی می داند که خداوند آن را همچون حریمی استوار و خدشه ناپذیر، محور و اساس آرامش و امنیت جوامع انسانی قرار داده است. حضرت علی(ع) به شدت تلاش می کرد که نگذارد این حریم استوار و مبنای مورد وفاق جوامع انسانی خدشه دار شود و حرمت آن بشکند و حتی قدرت و حکومت خود را قربانی کرد تا این حریم برای بشریت محفوظ بماند و انسان ها حداقل یک چیز داشته باشند که در آن به آرامش و امنیت خود اعتماد و اطمینان کنند.

در جریان جنگ صفین، لشکر حضرت علی (ع) در آستانه پیروزی بود و لحظاتی بیش باقی نمانده بود تا معاویه باطل تن به شکست ذلت بار دهد و

مسیر تاریخ برای همیشه عوض شود؛ ولی او وقتی کار را تمام شده دید، با حیله عمروعاص قرآن ها را بر سر نیزه برد و خطاب به سربازان علی (ع) گفت که آیا با قرآن می جنگید، جنگ را متوقف کنید تا هرچه این قرآن بین ما حکم کرد بر آن گردن نهیم. عده یی از مردم متعبد و کوته فکر دست از جنگ کشیدند و به حضرت علی(ع) فشار آوردند که پیشنهاد معاویه را بپذیرد و جنگ را متوقف سازد. هرچه حضرت علی(ع) استدلال کرد که معاویه حیله گر است و دروغ می گوید و شما پس از تحمل این همه زحمت و مشقت برای جنگ در آستانه پیروزی هستید، قبول نکردند و کار به جایی رسید که حضرت را به قتل تهدید کردند و امام(ع) ناگزیر مجبور شد که مالک اشتر را بر گرداند و به پذیرش حکمیت تن دهد (منقری 1370: ص ص 661-668؛ طبری 1989: ج 4، ص 34؛ مسعودی 1370: ج 2، ص ص 389-391؛ نویری 1364: ج 5، ص 197).

در تعیین حَکَم نیز افراد پیشنهادی امام(ع) را قبول نکردند و فردی را که شایستگی این کار را نداشت به امام(ع) تحمیل کردند. در نهایت حضرت پیمانی را با معاویه منعقد کرد که طی آن تعیین سرنوشت مسلمانان و حق بودن یکی از طرفین به دو حَکَم واگذار می گردید و آن دو موظف بودند براساس قرآن قضاوت کنند. معاویه حیله هایی به کار برد و جریان حکمیت به ضرر جامعه اسلامی پایان پذیرفت. در نهایت همان افرادی که حکمیت را بر امام (ع) تحمیل کردند، متوجه شدند که چه

اشتباه بزرگی مرتکب شده اند و چه ضربات سنگینی از قِبَل آن متوجه مسلمانان گردیده است. به همین دلیل نزد حضرت آمدند و با ابراز پشیمانی، ضررهای ناشی از پیمان حکمیت را متذکر شدند و از امام(ع) خواستند که این پیمان را نقض و مجدداً به جنگ با معاویه برود. حضرت فرمود که من قبل از عقد پیمان تمام این مضرات و پیامدهای منفی را پیش بینی می کردم و به شما هم گوشزد کردم، ولی قبول نکردید؛ اکنون که من عهد و پیمان منعقد کرده ام، به هیچ وجه آن را نقض نمی کنم. حضرت علی (ع) خطاب به آنان فرمود: وای بر شما، آیا پس از اعلام رضایت و عهد و پیمان برگردم؟ (منقری 1370: ص 718). مگر نه اینکه خداوند می فرماید:(1).

چون عهدی بستید بدان وفا کنید و هرگز سوگند و پیمانی را که مؤکد و استوار کردید نشکنید؛ زیرا خدا را بر خود ناظر و گواه گرفته اید و خدا به هر چه می کنید آگاه است. (نحل /91)

این گروه که بعداً خوارج نام گرفتند، اعتقاد داشتند که پیمان حکمیت کار اشتباهی بود و جنگ با معاویه واجب است. اینان چون نتوانستند حضرت علی(ع) را مجبور کنند که پیمان حکمیت را نقض و مجدداً با معاویه به جنگ بپردازد، به روی خود حضرت نیز شمشیر کشیدند و جنگ با حضرت را نیز لازم دانستند. حضرت ابتدا با آنان بسیار مدارا کرد و در نهایت مجبور به جنگ شد (منقری 1370: ص ص 716-717؛ طبری 1989: ج 4، ص ص 39 و 45-48؛ مسعودی 1370: ج 2، ص ص 391، 401-407؛ نویری

1364: ص ص 208-209). حضرت با اینکه اعتقاد داشت آنان ذاتاً افراد بدی نیستند و باطل را نمی جویند، بلکه به دنبال راه حق هستند و به غلط و ناخواسته به راه باطل دچار شده اند، با آنان جنگید. در حالی که معاویه فرد فاسقی بود که حق و باطل و سره از ناسره را به خوبی تشخیص می داد و با آگاهی کامل راه باطل را برگزیده بود و به شیوه های غیر اخلاقی عمل می کرد؛ اما حضرت از جنگ با چنین شخصی فقط به علت وجود عهد و پیمان سرباز زد.

جالب است که بدانیم حضرت علی (ع) رضایت مردم به حکومت حاکمان را که در فرهنگ سیاسی اسلام بدان «بیعت» گفته می شود، قرارداد و عهد و پیمانی متقابل بین مردم و حاکمان می داند، که دارای مفادی است و براساس شرط و شروطی منعقد شده است. به عقیده حضرت علی(ع) تا هنگامی که شرایط تغییر نکند و حاکمان و مردم به تعهدات خود عمل می کنند، طرفین ملزم به حفظ عهد و پیمان هستند و هر طرف تخلف کند، مستحق مجازات است (محمودی 6-1385: ج1، ص 208؛ نهج البلاغه 1373: نامه 7، ص 275؛ شیخ مفید 1414: ج1، ص ص 243-245).

*****

و اَوْفوُا بِعهدِاللّهِ اِذاعاهدتُم و لاتنقُضُوا الاَیْمانَ بَعد توکیدها و قد جعلتُمُ اللّه علیکم کفیلاً اِنّ اللّه یعلم ما تفعلون.

توجه به ارزش های انسانی و فرا مذهبی

در نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر، سی مورد جملاتی وجود دارد که تمام انسان ها از هر ملیت، نژاد، صنف و مذهب را در برمی گیرد. «ناس» به معنی مردم در نُه مورد، «رعیت» به معنی شهروند در سیزده مورد،

«عامه» به معنی همگان در سه مورد، «کُلُّ امرِی ءٍ» به معنی هر انسانی در دو مورد، «عبادُاللّه» به معنی بندگان خدا در یک مورد و صریح تر از همه «نظیرٌ لکَ فی الخلقِ» به معنی همنوع تو در خلقت، در یک مورد در عهدنامه حضرت علی(ع) آمده است (جعفری 1369: ص 319).

به اعتقاد امام، حاکمان و حکومت باید نگرشی انسانی و فرا مذهبی به شهروندان داشته باشند. آنچه امام در این جمله اخیر بر آن تأکید دارند، این است که تمام شهروندان جامعه اسلامی را به دو دسته تقسیم می کنند: دسته اول که مسلمان هستند و برادر دینی حاکمان به شمار می روند و دسته دوم که مسلمان نیستند ولی در آفرینش همانند حاکمان هستند و انسان اند (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 326). حضرت علی(ع) صِرف انسان بودن افراد در یک جامعه را عاملی می داند که باید بر مبنای آن حقوق انسانی و شهروندی آنان تأمین شود. حضرت معیاری را ذکر می کنند که تحت هیچ شرایطی از بین نمی رود و جزو ماهیت و ذات موجودی به نام انسان است که همراه با وجود او ایجاد می شود و تا پایان عمرش همراه او است و فقط با مرگش پایان می پذیرد. چنان که گفتیم، حضرت علی(ع) فقط در عهدنامه مالک اشتر، در سی مورد به مردم و نوع انسان اشاره می کند، که در تمام این موارد انسان ها فارغ از قوم و قبیله، ملیت و مذهب برابر دیده شده اند (جعفری 1369: ص 319) و اغلب این موارد مربوط به حقوق سیاسی _ اجتماعی آنان و حقوقی

است که بر گردن حاکمان جامعه و نظام سیاسی دارند. در یک مورد نیز همانندی در خلقت __ یعنی انسان بودن __ حقوق آنان و تعهدات حاکم را تثبیت می کند.

نکته مهم اینکه در آن یک مورد که حضرت از غیرمسلمان ها و نوع انسان نام می برد، مصداق بحث حضرت چیزی فراتر از حقوق و تعهدات است؛ زیرا حقوق و تعهدات انجام مجموعه یی از وظایف و تکالیف است که براساس مواد قانونی انجام می شود، ولی بحث حضرت محبت و نگرش ارزشمدارانه به انسان است؛ زیرا به حاکم اسلامی سفارش می کند که به عنوان مرجع و بالاترین قدرت سیاسی، صِرف انسانیت یک انسان _ فارغ از ملیت و مذهب _ کافی است که تو قلب خود را نسبت به او مملو از محبت و مهر کنی و با نگرشی انسانی، تکریم آمیز و ارزشمدارانه به او بنگری و مست از قدرت هرگونه بخواهی با او رفتار نکنی.(1).

روزی حضرت علی(ع) پیرمردی را در حال گدایی دید. حضرت برآشفت و پرسید: ما هذا؟ در زبان عربی «مَن» به معنی «چه کسی» و «ما»ی استفهامی به معنی «چه _ چه چیزی» است. منظور از سؤال حضرت این نبود که این شخص چه کسی است؛ زیرا می دید که یک سائل فقیر است. بلکه منظور حضرت علی(ع) این بود که این چه وضعیتی است و چرا در جامعه گدا و فقیر وجود دارد؟ اطرافیان __ شاید برای اینکه موضوع را مقداری کم اهمیت جلوه دهند __ پاسخ دادند: او یک مسیحی است. حضرت فرمود: مسیحی باشد. تا او توان و رمق داشت از او کار کشیدید

__ جامعه از او استفاده کرد __ اکنون که پیر و از کار افتاده شده است او را به حال خود رها کرده اید. سپس حضرت دستور داد که از بیت المال مسلمانان به او انفاق کنند (حر عاملی 1430: ج11، ص 49). حضرت علی(ع) با اینکه خود مسلمان بود و بعد از رسول گرامی اسلام بیشترین رنج و مشقت را در راه اسلام تحمل کرده و برای ترویج آن بیش ترین تلاش را انجام داده بود و دومین شخصیت دین اسلام محسوب می شد، در مقام حاکم جامعه و در اوج قدرت، نگرشی انسانی به تمام شهروندان داشت و بین یک مسیحی __ اقلیت __ با سایر مسلمانان تفاوتی قایل نمی شد. در نمونه دیگر، یکی از والیان امام طی نامه یی از ایشان سؤال کرد که یک مسلمان و یک مسیحی مرتکب خلافی شده اند، از نظر حقوقی چه گونه با آنان رفتار کند. حضرت در پاسخ فرمود: مسلمان را طبق قوانین اسلام مجازات کند و متخلف مسیحی را به بزرگانشان تحویل دهد، تا آنان طبق قوانین دین خود او را مجازات کنند (حر عاملی 1430: ج18، ص 415؛ ثقفی کوفی 1355: ج1، ص ص 230-231). این عمل حضرت در جامعه اسلامی، نشاندهنده تکریم شخصیت انسانی و به رسمیت شناختن قوانین و اعتقادات سایر انسان ها است؛ در حالی که هم حضرت بر این باور بود که اینان برحق نیستند و اعتقاداتشان صحیح و درست نیست و هم آنان اقلیت بودند و تحت حاکمیت حکومت اسلامی زندگی می کردند و قوانین اسلامی بر آنان جاری بود. امام(ع) به آسانی می توانست متخلف مسیحی

را نیز همانند متخلف مسلمان بر طبق قوانین اسلام مجازات کند؛ ولی پایبندی به اصول اخلاقی و احترام به کرامت انسانی ایجاب می کرد که حضرت همگان را محترم شمارد و حقوق آنان را محفوظ بدارد؛ اگر چه اعتقاداتشان برخلاف اعتقادات او باشد یا اعتقادات آنها را قبول نداشته باشد.

وقتی به حضرت علی (ع) خبر رسید که دشمن در حمله و غارت یکی از شهرهای مرزی، خلخال از پای یک زن یهودی یا مسیحی درآورده است، حضرت به شدت خشمگین و ناراحت شد و به خاطر تعرضی که به زنی ذمی شده بود، طی خطبه یی شدیداللحن فرمود: از این غصه اگر مردی بمیرد جای سرزنش نیست (ثقفی کوفی 1355: ج 2، ص 476). در اینجا مسئله تعرض دشمن به یک شهروند مطرح بود و حریم امن یک انسان خدشه دار شده بود؛ برای امام تفاوتی نداشت که این شهروند مسلمان یا غیر مسلمان باشد.

*****

تعبیر حضرت خطاب به حاکم مصر چنین است: و لاتکونَنَّ علیهم سَبُعاً علیهم ضاریاً تغتَنَمُ أکلَهُم. (و مباش همچون جانوری شکاری (درنده)، که خوردنشان را غنیمت شماری) (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 326).

نفی حیله و نیرنگ

دیرزمانی است که نیرنگ و فریب چنان با سیاست و حکمرانی به هم آمیخته است که تصور جدایی آن دو و حتی موفقیت سیاست بدون توسل به نیرنگ غیرممکن به نظر می رسد. تاریخ نشان می دهد که هرچه حاکمی مکار تر و فریبنده تر باشد، موفقیت او در حکمرانی، بقا و دوام حکومتش بیش تر است. البته در این گونه حکومت ها، خود قدرت و حکمرانی هدف به شمار می رفته و احقاق حق و اجرای

عدالت احتمالی هم برای حفظ قدرت انجام می شده است. به هرحال، حضرت علی(ع) در هیچ شرایطی حاضر نبود به حیله و نیرنگ متوسل شود؛ زیرا معتقد بود: «حاکمی که مکر و حیله یا تکبر کند از بی عقلی و حماقت خود در حکومتش پرده برمی دارد.» (قزوینی 1371: ص 51).

معاویه برای پیشبرد اهداف خود از توسل به هرگونه حیله و نیرنگ فروگذار نمی کرد. به همین دلیل، برخی می گفتند که معاویه سیاستمدار است؛ ولی علی(ع) زیرک نیست و سیاست نمی داند. حضرت در پاسخ به این گونه سخنان فرمود: به خدا سوگند معاویه زیرک تر از من نیست، اما شیوه او پیمان شکنی و گناهکاری است. اگر حیله و پیمان شکنی ناخوشایند نبود، زیرک تر از من کسی پیدا نمی شد (نهج البلاغه 1373: خطبه 200، ص 236). حضرت حتی در صورت از دست رفتن قدرت و حکومت نیز به این شیوه ها متوسل نمی شد و چنان که گذشت، در شورای شش نفره عمر، حضرت حاضر نشد در مقابل به دست آوردن قدرت و حکومت یک نیرنگ ساده به کار برد و _ نعوذ باللّه _ دروغ بگوید.

یکی از مهم ترین دلایل اینکه امام علی(ع) حیله و نیرنگ را به هر صورت آن نفی می کرد، نگرش ایشان به دنیا و اعتقادشان به آخرت بود. حضرت علی(ع) وفا را همزاد راستی و صداقت و سپری بازدارنده از گزند می داند و معتقد است که هر کس به بازگشتگاه خود __ آخرت __ آگاه و معتقد باشد، مکر و حیله و بی وفایی را روا نمی دارد. حضرت علی(ع) ابراز تأسف و نگرانی

می کند که در روزگاری به سر می برد که مردم آن نیرنگ و بی وفایی را زیرکی می دانند و و نیرنگ بازان و حیله گران را سیاستمدار و چاره اندیش می خوانند. حضرت علی(ع) تصریح می کند که چه بسا مرد آزموده و دانا از چاره کار به معنی رایج آن و استفاده از نیرنگ کاملاً آگاه است، اما فرمان خداوند و پایبندی او به اصول اخلاقی و انسانی، او را از غلطیدن در آن راه ها باز می دارد و به همین دلیل آن کار را وامی گذارد. اینجا است که میدان برای نیرنگ بازان و فرصت طلبان باز می شود؛ زیرا پروای دین و هراس آخرت ندارند و از فرصت پیش آمده نهایت بهره را می برند (نهج البلاغه 1373: خطبه 41، ص 39).

حیله و نیرنگ ذاتا و ماهیتا ویژگی زشت و قبیحی است که هیچ انسان آزاده و جوانمردی به آن متمسک نمی شود و شأن و ارزش خود را با آن آلوده نمی سازد. یک فرد مسلمان، انسان والا و با کرامتی است که با اعتقاد و پایبندی به دستورات خداوند و تعالیم ناب اسلام، در راه تکامل و تعالی گام نهاده است. به همین دلیل، حضرت امام صادق(ع) تصریح می کند که مسلمانان را نسزد که حیله و نیرنگ به کار برند یا دیگران را به این کار فرمان دهند (حر عاملی 1430: ج 11، ص 51). وقتی انجام عملی در شأن مسلمان نیست یا غضب و عذاب الهی به دنبال دارد، شایسته است که انجام نشود؛ چون شرایط سیاسی _ اجتماعی یا منافع و مصالح جاری هیچ

تأثیری در آن ندارد. تمام احکام و دستورات اسلام منافع و مصالح حقیقی و واقعی انسان را با یک نگرش کلان و برای همیشه مد نظر قرار داده اند، چه انسان به این منافع و مصالح آگاه باشد و چه نباشد.

نپذیرفتن باطل

امام علی (ع) که پس از قتل عثمان با اجتماع و اصرار مردم حکومت را قبول کردند، از همان روزهای اول در نامه یی خطاب به معاویه، او را از حکومت شام عزل کردند. قبل از عزل معاویه، بزرگان و سیاستمداران عرب، از جمله ابن عباس و مغیره بن شعبه، جداگانه خدمت امام(ع) رسیدند و از او پرسیدند که در مورد معاویه چه خواهد کرد. حضرت با قاطعیت پاسخ داد که بدون درنگ او را عزل خواهم کرد. به حضرت گفتند که معاویه در شام دارای نفوذ است و سال ها است که حاکم آنجا است. از این رو مردم را علیه تو می شوراند، به خصوص که عموزاده عثمان است و با قتل عثمان بهانه یی برای خونخواهی و انتقام گیری دارد. ابتدا برای مدت کوتاهی او را نصب کن تا برای تو از مردم بیعت بگیرد، بعد به آسانی می توانی او را کنار بگذاری؛ در غیر این صورت، اطاعت نخواهد کرد و حکومت شام را از دست نخواهد داد. ابن عباس پیشنهاد کرد که «به معاویه نامه بنویس، منّت بگذار و وعده بده». حضرت علی(ع) قبول نکرد و فرمود: من هرگز در دین خود دورویی و مکر نمی کنم و دنائت و پستی را دستمایه خود قرار نمی دهم (طبری 1989: ص ص 459-461؛ ابن اثیر 1285: ج3، ص ص 197-198).

حتی ابن عباس دو راه به امام علی(ع) نشان داد: اول اینکه با نصب معاویه بر تو هیچ سرزنشی نیست، چون می توانی بگویی که او را عمر خلیفه دوم منصوب کرده و عثمان نیز او را ابقا کرده است؛ دوم اینکه فعلاً او را نصب کن تا بیعت بگیرد، بعداً من قلع و قمع معاویه را تعهد و عزل او را تضمین کنم. ولی حضرت در پاسخ فرمود: ای ابن عباس من نمی توانم تن به کارها و خدعه های تو یا معاویه بدهم (ابن اثیر 1285: ج 3، ص ص 197-198).

به هر حال، امام علی(ع) معاویه را عزل کرد. معاویه پس از خبردار شدن از عزل خود علم مخالفت برداشت. وی از قبل غلامی را به مدینه فرستاده بود تا پیراهن خون آلود عثمان را به شام ببرد که به همراه انگشتان قطع شده زن عثمان برده بود و هم اکنون با برافراشتن پیراهن خونین عثمان و گرد آمدن مردم دور آن، خون عثمان را به گردن حضرت علی(ع) انداخت و انبوه مردم شام را برای انتقام گیری خون خلیفه بسیج کرد. مردم هم قسم خوردند تا انتقام خون خلیفه را نگیرند غسل نکنند و پیش زنانشان نروند (ابن اثیر 1285: ج 3، ص 227). این بحران در نهایت به جنگ صفین منجر شد که در آن هفتاد هزار نفر از هر دو طرف کشته شدند و همگی مسلمان بودند (نصربن مزاحم 1370: ص 773). البته امام(ع) خواهان جنگ و خون ریزی نبود. به همین دلیل، در این جنگ بارها به معاویه پیغام داد که این همه لشکر را من و تو به

این صحرا آورده ایم و برای ما کشته می شوند؛ بیا ما دو تن نبرد کنیم، هر کدام پیروز شد برنده خواهد شد و خون مسلمانان حفظ خواهد شد؛ ولی هر بار، معاویه سرباز می زد (ص ص 75، 432، 530).

شاید بتوان گفت که مهم ترین و سنگین ترین ضربه یی که بر حضرت علی(ع) و حکومت نوپای او وارد آمد و در نهایت منجر به شهادت امام(ع) شد، همین جنگ با معاویه و پیامدهای بعدی آن؛ مثل جریان حکمیت، خوارج و شهادت یاران امام(ع) مثل مالک اشتر و محمدبن ابی بکر بود. حتی در اواخر جنگ صفین که ماه های متوالی طول کشید و اوضاع بحرانی شد، معاویه _ واقعاً یا از روی حیله _ نامه یی به حضرت علی(ع) نوشت و برای کوتاه شدن غائله، از مصایب جنگ و پشیمانی های بعدی آن سخن راند و مجدداً حکومت شام را از امام(ع) درخواست کرد؛ ولی حضرت باز هم از اعطای حکومت شام به معاویه و نصب او به عنوان حاکم این منطقه خودداری ورزید. و به او نوشت:

چیزی را که دیروز از تو منع داشتم امروز نیز به تو نخواهم داد. اگر من به خاطر ذات الهی هفتاد بار کشته شوم و باز زنده گردم از سخت کوشی برای پروردگار و پیکار با دشمنان خدا دست بر ندارم (نصربن مزاحم 1370: ص ص 646-647).

در اینجا نیز عده یی بر این عقیده اند که چه اشکالی داشت که حضرت علی(ع) برای مصلحت دین نوپای اسلام و حفظ و تقویت اصل حکومت، به گفته ابن عباس __ که خود حضرت نیز آن چیزها را می

دانست __ عمل می کرد و برای مدت بسیار کوتاهی حکم معاویه را تنفیذ می نمود. البته بهانه و توجیه لازم برای این کار را نیز داشت. درست است که شاید امام(ع) مجبور می شد به نوعی _ نعوذ باللّه _ دورویی به خرج دهد یا جریان باطل و فرد فاسقی مثل معاویه را برای مدت کوتاهی تأیید کند، ولی آیا این کار به حفظ خون هفتاد هزار انسان و تقویت قدرت و حکومت او نمی ارزید؟ شاید مصلحت حق و عدالت نیز ایجاب می کرد که حضرت علی(ع) معاویه را تأیید و نصب کند؛ زیرا با تضعیف قدرت و حکومت امام (ع) که یکی از عوامل اصلی آن جنگ صفین و پیامدهای آن بود، حضرت موفق نشد به طور کامل و شایان توجهی در سطح اجتماع و نظام سیاسی احقاق حق و اجرای عدالت کند. در حالی که با تأیید و نصب موقت معاویه، حکومت امام(ع) قوام و انسجام لازم را به دست می آورد و می توانست با شدت و حدّت بیش تر و در کمال قدرت و آرامش به استقرار عدالت، احقاق حق و نابودی باطل بپردازد.

یکی از پاسخ هایی که می توان به این اشکال داد، این است که اگر به جای هفتاد هزار نفر، هفتصد هزار نفر هم کشته می شدند، قابل توجیه بود و برای امام جای هیچ سرزنشی نبود؛ زیرا این افراد برای مبارزه با ظلم، محو باطل، فسق و فجور، جلوگیری از بدعت در دین و بدنام کردن نام و سنت رسول اللّه (ص) کشته می شدند. مبارزه با ظلم و باطل و کشته شدن در راه

حق و عدالت، برای همیشه امری پسندیده است؛ ولی تمسک به یک عمل غیر اخلاقی _ به هر دلیل _ چه توجیهی می توانست داشته باشد؟ اگر رهبر و امام مسلمانان و حتی الگوی بشریت به عمل غیر اخلاقی _ اگر چه برای مصلحت بالاتر _ دست می زد، آیا راه توجیه و تمسک به اعمال غیر اخلاقی بیش تر و شدیدتر و حتی سوءِ استفاده برای دیگران باز نمی شد و این شعر سعدی مصداق پیدا نمی کرد:

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد کِشند لشکریانش هزار مرغ به سیخ

پاسخ دیگر اینکه هدف امام(ع) از حکومت و قدرت، احقاق حق، اجرای عدالت و احیای ارزش های الهی، اخلاقی و انسانی بود. بسیار غیرمنطقی است که بگوییم امام(ع) برای احیای ارزش های اخلاقی باید به عملی غیر اخلاقی دست می زد و برای احقاق حق، باید باطلی را تأیید می کرد و برای استقرار عدالت، ابتدا باید عملی ناعادلانه را مرتکب می شد. تمام اینها نقض غرض بود. بر فرض هم که امام(ع) بعداً به طور کامل موفق به احیای ارزش های اخلاقی، استقرار عدالت و احقاق حقوق می شد، ولی ارزش های اخلاقیی به وجود می آمد که از طریق تمسک به روش های غیر اخلاقی به دست آمده بود؛ عدالتی ایجاد می شد که با مرتکب شدن یک ظلم و بی عدالتی حاصل شده بود و حقی برپا می شد که مبنای آن تأیید باطل بود. نکته دیگری که دامن مقدس امام علی(ع) از آن پاک است ولی در مورد

دیگران صادق است، این است که حاکمی که از همان ابتدا برای تحکیم حکومت و قدرت خود به روش های غیر اخلاقی و باطل متوسل می شود، بعید است بتوان از او انتظار داشت که پس از تحکیم پایه های حکومت و سوار شدن بر اریکه قدرت، کاملاً پایبند به اصول اخلاقی باشد و بر اساس حق و عدالت عمل کند.

پاسخ دیگر اینکه پایبندی به اصول اخلاقی برای امام علی(ع) یک اصل بود و ارزش محسوب می شد، ولی حکومت و قدرت برای امام اصل و ارزش نبود. مبانی و اصول اخلاقی و انسانی برای حضرت علی(ع) ذاتاً دارای ارزش و اهمیت بود؛ در حالی که ارزش و اهمیت قدرت و حکومت عَرَضی بود. قدرت و حکومت از دیدگاه امام علی(ع) فقط در صورتی دارای ارزش و اهمیت بود که به ابزاری برای احیای ارزش های الهی و اخلاقی، اقامه عدل و احقاق حق تبدیل می شد؛ در غیر این صورت، حکومت و قدرت پشیزی برای امام ارزش نداشت و ارزش آن حتی از یک جفت کفش مندرس و آب بینی بز هم کم تر بود (مفید 1414 الف: ج1، ص 247؛ نهج البلاغه 1373: خطبه 3، ص 10 و خطبه 31، ص 34). ارزش های والای اخلاقی و انسانی که ریشه در تعالیم ناب اسلام دارند، ذاتا دارای ارزش هستند و پایبندی به آنها در هر حال لازم و پسندیده است و به هیچ وجه نباید خدشه دار شوند.

پرهیز از تطمیع

حضرت علی(ع) نسبت به امور مالی بسیار حساس و دقیق بود و با اینکه از حق و سهم خود به آسانی می گذشت و آن

را به دیگران واگذار می کرد (مفید 1414 ب: ص 401)، ولی در امور بیت المال کاملاً نظام مند عمل می نمود و در حساب و کتاب بسیار سختگیر بود. نکته بسیار مهمی که وجود دارد، این است که حضرت علی(ع) نه از بیت المال، نه از مال شخصی و نه از هیچ اهرم مالی در جهت منافع و مصالح سیاسی کشور استفاده نمی کرد؛ زیرا آن را شیوه یی ناپسند و ناحق می شمرد. حتی پا را از این نیز فراتر گذاشت و سوءِ استفاده های مالی گذشته را پیگیری و جبران کرد و همین امر مخالفت های شدیدی را علیه او برانگیخت. حضرت در دومین روز حکومت خود اعلام کرد:

ای مردم: من یکی از شمایم، با هر کدام از شما در حق و وظیفه برابرم، روش کارم سنت پیامبرتان است و دستور او را به کار خواهم بست. بدانید زمین هایی که عثمان به تیول و تملک بستگان خود درآورده و اموالی از مال خدا که به ناحق به این و آن بخشیده است همه به بیت المال بازگردانده خواهد شد. به درستی که حق را هیچ چیز باطل نمی کند. به خدا اگر چیزی از آن اموال را بیابم که مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را برمی گردانم. همانا در عدل گشایشی است و آن که عدل بر او سخت باشد، ستم بر او سخت تر خواهد بود (ابن ابی الحدید 1385: ج1، ص 269).

سپس با دستور ایشان، اسلحه ها و شترهای صدقه که از بیت المال در خانه عثمان بود و تمام اموال و املاکی را که وی

به اعوان و انصار خود بخشیده بود، به بیت المال باز گرداندند (ابن ابی الحدید 1385: ج1، ص 270).

طبیعی بود که این کار حضرت عصبانیت و عداوت افراد ذی نفع را برانگیزد و آنان را به واکنش وادارد و اولین تأثیر این واکنش به تضعیف قدرت و حکومت حضرت علی(ع) و ایجاد تنش و بحران در جامعه منجر می شد. حتی گروهی از آنان که شدیداً هم با حضرت دشمن بودند بعدها پیغام دادند که اگر آنچه را که در زمان عثمان به دست آورده بودیم مجدداً به ما واگذاری، با تو بیعت خواهیم کرد (ابن ابی الحدید 1385: ج7، ص ص 38-39). ولی حضرت حاضر شد حمایت آنان را که عموماً از بزرگان و متنفذان بودند از دست بدهد و حتی کارشکنی ها و دشمنی های بعدی آنان را به جان بخرد، اما از اصل عدالت خود عدول نکند. ابن ابی الحدید از فضیل بن جعد نقل می کند که مهم ترین دلیل دست برداشتن اعراب از حمایت حضرت علی(ع)، مسائل مالی بود؛ زیرا امام(ع) اشراف را بر غیر اشراف و عرب را بر عجم برتری نمی داد و با رؤسا و بزرگان قبایل همانند پادشاهان رفتار نمی کرد و سعی نداشت از طریق تطمیع مالی کسی را به خود متمایل کند. در حالی که معاویه به خلاف این عمل می کرد. از این رو، مردم حضرت علی(ع) را ترک می کردند و به معاویه می پیوستند (ابن ابی الحدید 1385: ج7، ص 197).

یکی از دلایل برگشتن طلحه و زبیر از امام علی(ع)، که منجر به جنگ جمل با آن همه مصایب شد، مسائل

مالی بود. روزی طلحه و زبیر به حضرت اعتراض کردند که آنان جزو صحابه و بزرگان هستند، چرا حضرت سهم آنان از بیت المال را با افراد عادی برابر می دهد و استدلال کردند که عمر با ما این گونه رفتار نمی کرد. حضرت فرمود: آیا پیامبر بیت المال را مساوی تقسیم نمی کرد؟

گفتند: بلی.

فرمود: سنت رسول اللّه شایسته تر به پیروی است یا شیوه عمر؟

گفتند: شیوه رسول اللّه؛ ولی ما دارای سابقه درخشان هستیم و برای اسلام رنج و مشقت فراوانی تحمل کرده ایم و از نزدیکان پیامبر هستیم.

حضرت فرمود: سابقه شما در اسلام بیش تر است یا سابقه من؟

گفتند: سابقه شما.

فرمود: شما به پیامبر نزدیک ترید یا من؟

گفتند: شما یا علی.

فرمود: شما بیش تر در راه اسلام متحمل رنج و مشقت شده اید یا من؟

گفتند: شما یا علی.

حضرت علی به کارگری که آنجا بود اشاره کردند و فرمودند:

به خدا قسم من و این اجیر م مساوی هستیم (مجلسی 1403: ج 41، ص ص 116-117).

پس از جنگ جمل که موجب اتلاف بسیاری از اموال بیت المال و شهادت یاران امام شد و قدرت امام تضعیف گردید، یاران نزدیک امام(ع) از اینکه می دیدند رؤسای قبایل و مردم در قبال اخذ وجوه گزاف به سوی معاویه می روند و هر روز قدرت و حکومت باطل دشمنِ امام قوی تر و حکومت حق امام علی(ع) ضعیف تر می شود، غمگین و نگران شدند و از آنجا که می دانستند این افراد _ چون می دانند حق با علی(ع) است _ به بهای بسیار کم تر حاضرند نزد امام(ع) بمانند، به خدمت حضرت علی(ع) رسیدند و گفتند:

یا امیرالمؤمنین، اشراف عرب و قریش را بر موالی و سایر اعراب برتری بده و از این اموال به کسانی عطا کن که بیم مخالفت و پیوستنشان به معاویه می رود. حضرت فرمودند:

مرا فرمان می دهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آنکه والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید و ستاره یی در آسمان پی ستاره یی برآید. اگر مال از آن من بود همگان را برابر می داشتم _ که چنین تقسیم سزاست _ تا چه رسد که مال، مال خداست (نهج البلاغه 1373: خطبه 126، ص 124؛ ثقفی کوفی 1355: ص 657).

به هرحال، منافع و مصالح جاری سیاسی از قبل از حضرت علی(ع) و بعد از ایشان __ و تا عصر حاضر __ ایجاب می کرد که اغلب حکومت ها و حاکمان برای حفظ و تقویت قدرت خود از اهرم های مالی استفاده کنند و بزرگان و متنفذان جامعه را تطمیع نمایند؛ ولی مبانی حق و عدالت و اصول و ارزش های اخلاقی که حضرت علی(ع) به آنها پایبند بود، چنین ایجاب کرد که قدرت و حکومت امام(ع) روبه ضعف و زوال برود، اما حضرت به چنین شیوه هایی متوسل و متمسک نشود.

نفی خشونت و خونریزی

به دلایل مختلف عقلی، نقلی، سیاسی و اجتماعی، حضرت علی(ع)بعد از رسول گرامی اسلام (ص) باید به عنوان حاکم و رهبر جامعه قدرت را به دست می گرفت (ابن عساکر 1395: جزءِ 3، ص ص 84-94). ولی برای مدت طولانی و چند دوره حکومت، از حق خود چشم پوشید و از اهرم هایی که می توانست استفاده کند، استفاده نکرد. حضرت یکی از مهم ترین

دلایل این امر را پیشگیری از بروز خشونت و خونریزی در جامعه ذکر می کند (جزءِ 3، ص 92).

حضرت علی(ع) در حکومت خود به شدت از خشونت و خونریزی پرهیز و ابا داشتند. اساساً خشونت و خونریزی با اهداف و مبانی فکری حضرت سازگار نبود، زیرا هدف حضرت از قدرت و حکومت، ساختن جامعه یی آباد، با وفور نعمت بود. که در تمام جامعه و نظام سیاسی قوانین عدالت جاری باشد و ضعیف بتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوی بگیرد (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 336). بنیان جامعه یی آباد و استقرار عدالت در سطح اجتماع و نظام سیاسی، نه با خشونت و خونریزی که با امنیت و آرامش امکان پذیر است. حتی حضرت از اساس با خشونت و خونریزی موافق نبودند. به همین دلیل به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «هرگز کسی را برای مبارزه دعوت نکن.» (عقاد 1286: ص 18) و به حاکم مصر سفارش کرد که از صلحی که دشمن، تو را بدان فرا می خواند و رضای خدا در آن است، روی متاب که صلح باعث آسایش سربازان، از بین رفتن غم ها و امنیت شهرها می شود. همچنین به حاکم فارس نوشت: کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز؛ زیرا ستم موجب آوارگی مردم می شود و بیدادگری، شمشیر به میان می آورد (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 338).

خوارج مهم ترین و تندرو ترین گروه مخالف امام بودند. اینان علیه امام علی(ع) به جوسازی و شایعه پراکنی می پرداختند؛ در انظار عمومی به حضرت اهانت می کردند؛ در نماز جماعتِ امام اخلال ایجاد

می کردند و سخنرانی های حضرت علی(ع) را به هم می زدند. خوارج کینه خود را از هر راهی ابراز می کردند و برای مبارزه با حکومت آن حضرت جلسات علنی و سرّی فراوانی تشکیل می دادند. در مقابل این حرکات توهین آمیز و گاه خطرناک و تهدید آمیز، حضرت علی(ع) هیچ واکنش خشونت آمیز و حتی قانونی برای دستگیری و مقابله با آنان انجام نداد و سهمیه آنان را از بیت المال می پرداخت. حضرت آنها را راهنمایی می کرد و به بحث منطقی فرا می خواند و تلاشش این بود که آنان را متوجه اشتباهاتشان بکند. تا اینکه از کوفه خارج شدند، به مناطق اطراف رفتند و دست به اغتشاش و کشتار زدند. به حضرت خبر رسید که «کعب» را کشته و شکم همسر حامله وی را با شمشیر دریده اند و طفل را از رحم خارج کرده، سربریده اند. حضرت علی(ع) تحمل نکرد و برای استقرار امنیت با لشکری در نهروان فرود آمد. پیکی برای آنان فرستاد و ضمن نصیحت از آنان خواست که از این اقدامات دست بردارند. سپس خود حضرت رفت و با آنان به بحث و استدلال پرداخت که عده زیادی از آنان به راه باطل خود پی بردند، ولی بقیه همچنان بر عقاید خود و جنگ با علی(ع) پای فشردند و در نهایت جنگ نهروان اتفاق افتاد (صلواتی 1365: ص ص 114-150؛ نهج البلاغه 1373: خطبه 22، ص 120).

در تمام دوران حکومت حضرت علی(ع) حتی یک مورد سراغ نداریم که حضرت بدون اتمام حجت و قبل از بحث و استدلال دست به شمشیر برده باشند، یا شروع کننده

جنگ باشند. در سه جنگ عمده امام یعنی جنگ های جمل، صفین و نهروان، پس از آنکه مذاکرات و رفت و آمدها نتیجه نمی داد و طرفین به توافق نمی رسیدند و در نهایت دو لشکر در مقابل هم صف آرایی می کردند، حضرت آخرین تلاش های خود را برای جلوگیری از جنگ به کار می بستند و برای چندمین بار، لحظاتی قبل از شروع جنگ، طرف مقابل را به صلح و مذاکره دعوت می کردند (ابن جوزی: ص 69). در بیش تر موارد نیز قرآن می فرستاد یا سربازی قرآن را در میدان بالا می گرفت و می گفت که بیایید دست از نبرد برداریم و هرچه این قرآن (که مورد قبول طرفین است) حکم کرد، بپذیریم. پس از آنکه این اقدامات مؤثر واقع نمی شد، در نهایت به یاران خود می فرمود: اول شما شروع نکنید و بگذارید دشمن جنگ را آغاز کند (مسعودی 1370: ج1، ص ص 718، 763؛ احمدبن ابی یعقوب: ج2، ص ص 94، 182؛ نصربن مزاحم 1370: ص ص 75، 207، 255، 432، 530؛ مفید 1414 ب: ص 339؛ طبری 1989: ص ص 517-520؛ دینوری 1960: ص 147؛ اسکافی 1374: ص 140).

در جنگ جمل، تعدادی از سران دشمن را به اسارت گرفتند و نزد حضرت علی(ع) آوردند. اینان افرادی بودند که از قبل، علیه حکومت امام توطئه چینی و مبارزه می کردند و تا لحظاتی قبل هم با امام(ع) می جنگیدند و همه می دانستند که به حدی با حضرت کینه دارند که در آینده نیز علیه امام مبارزه خواهند کرد و خواهند جنگید. ظاهرا کشتن چنین افرادی نه

تنها معقول، بلکه لازم است؛ ولی حضرت علی (ع) با اینکه می دانست اینان از کینه و دشمنی دست بر نمی دارند، آنان را آزاد کرد (نهج البلاغه 1373: خطبه 73، ص 55؛ مفید 1414 ب: ص 339؛ عقاد 1286: ص 200).

یکی از یاران حضرت علی(ع) در مورد یکی از دشمنان او گزارشی داد و به امام گفت چرا اکنون او را دستگیر و زندانی نکنیم؟ حضرت فرمود: اگر قرار باشد به صرف اتهام مردم را دستگیر و زندانی کنیم همه زندان ها پر می شود. من نمی توانم افراد را پیش از آنکه مخالفت و دشمنی آشکار کرده باشند زندان و عقوبت کنم (ثقفی کوفی 1355: ص 335). البته در این مورد، مخالفت و دشمنی شخص مذکور آشکار بود، ولی منظور امام علی(ع) اقدام عملی و خشونت آمیز علیه حکومت و امنیت ملی بود. حضرت علی(ع) بارها به مردم و حتی مخالفان و دشمنانش می فرمود: من هرگز کسی را به صرف اتهام، مؤاخذه نمی کنم و بر اساس ظن و گمان، کسی را مجازات نمی کنم؛ فقط با کسی به جنگ خواهم پرداخت که به مخالفت با من برخیزد و دشمنی آشکار کند و در برابر من بایستد. البته باز هم با او نمی جنگم تا هنگامی که او را بخوانم و با او بحث کنم و استدلال های او را بشنوم. اگر استدلالی نداشت و از پذیرش سخن حق سر بر تافت و همچنان با ما سر جنگ بود به یاری خدا با او پیکار می کنیم (ثقفی کوفی 1355: ص 372). منظور امام از آشکار کردن مخالفت و دشمنی، اقدام مسلحانه

و خشونت آمیز علیه مردم و امنیت ملی بود و آن گروه از مخالفان امام که دست به اقدام مسلحانه و خشونت آمیز نمی زدند کاملاً آزاد و از تمام حقوق اجتماعی برخوردار بودند (ثقفی کوفی 1355: ص ص 329-372).

حساسیت فوق العاده حضرت علی(ع) به حرمت خون و قبح خونریزی در نامه آن حضرت به حاکم مصر متجلی است که با بیانی رسا و قاطع، بزرگ ترین گناه را خونریزی به ناحق می داند. حضرت به پیامدهای منفی فراوان خونریزی در ابعاد سیاسی، اجتماعی و اعتقادی اشاره می کند و هشدار می دهد که مبادا بخواهی پایه های قدرت و حکومت خود را با ریختن خون محکم کنی که ریختن خون به ناحق، خود موجب تضعیف و تزلزل قدرت و حکومت می شود. سپس حضرت به بزرگ ترین و وفادارترین یار و یاور خود، مالک اشتر فرمود: اگر کسی را به ناحق کشتی، پیش من و خدا عذری نداری و باید قصاص شوی. فرمایش امام(ع) این گونه است:

و بپرهیز از خون ها و ریختن آنها به ناروا، که چیزی چون ریختن خون به ناحق _ آدمی _ را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبُرد و خداوند سبحان روز رستاخیز، نخستین داوری که میان بندگان کند در خون هایی باشد که از یکدیگر ریخته اند. پس حکومت خود را با ریختن خونی به حرام نیرومند مکن که خون به حرام ریختن قدرت را به ناتوانی و سستی کشاند. بلکه دولت را از صاحب آن به دیگری بگرداند و به کشتن به ناحق، تو را نزد

من و خدا عذری به کار نیاید چه در آن قصاص باید... (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 339).

مقابله با تمایلات اطرافیان و متنفذان

همیشه و در هر جامعه یی، افراد، گروه ها و جریان هایی وجود دارند که از ثروت، قدرت و نفوذ قابل توجهی برخوردارند و به هر طریق می توانند در روند تحولات سیاسی _ اجتماعی تأثیرگذار باشند. معمولاً افرادی که درصدد به دست گرفتن قدرت سیاسی در جامعه هستند، سعی می کنند آشکار یا پنهان با این افراد، گروه ها و جریان ها وارد مذاکره شوند و به طور مستقیم یا غیرمستقیم به آنان وعده و وعید و امتیازاتی بدهند تا حمایت آنان جلب شود و تأثیرگذاری به نفع طالب قدرت جریان یابد. پس از اینکه حاکمان از این طریق یا هر راه دیگر به قدرت رسیدند، یا سعی می کنند این گروه ها و جریان های با نفوذ را از صحنه خارج سازند و میزان تأثیرگذاری آنان را به حداقل یا صفر برسانند __ که اغلب موفقیتی به دست نمی آورند، چون این افراد و گروه ها ریشه دارند و ساز و کار عملکردی آنان غیررسمی و نامشخص است __ و یا اینکه تلاش می کنند به نوعی به آنان امتیاز بدهند و حتی الامکان آنان را راضی نگه دارند تا تهدیدی جدی متوجه قدرت آنان نشود. معمولاً برآوردن خواسته های این افراد و گروه ها و دادن امتیاز به آنها چندان مورد علاقه و رضایت حاکمان و نظام سیاسی نیست؛ ولی نخبگان سیاسی مجبورند به خواسته های آنان تن دهند و امتیازاتی واگذارند. این امر همیشه از دو راه امکان پذیر است: راه اولِ

برآوردن خواسته های آنان و دادن امتیاز، با نادیده گرفتن قانون یا حتی زیر پا نهادن قوانین و عرف جامعه صورت می گیرد و راه دوم، با فشار و اعمال نفوذ این گروه ها برای تصویب قوانینی در جهت تأمین منافع آنان صورت می پذیرد. بی تردید هر دو راه ناعادلانه و غیر اخلاقی است؛ زیرا حقی از عموم مردم جامعه، که از ابزار فشار و تأثیرگذاری بی بهره اند، ضایع می شود.(1).

حضرت علی(ع) در به دست گرفتن قدرت، هیچ امتیاز و وعده و وعیدی به کسی نداد و با اجتماع، اصرار و التماس مردم قدرت را به دست گرفت (نهج البلاغه 1373: خطبه 137، ص 135 و خطبه 3، ص 10 و خطبه 229، ص 262 و خطبه 92، ص 85؛ عقاد 1286: ص 86). اگرچه به اعتقاد ما، او جانشین بلافصل رسول اللّه بود و از اول تنها فرد شایسته برای امامت و رهبری جامعه محسوب می شد. امام پس از به دست گرفتن قدرت نیز نه تنها با هیچ فرد یا گروه یا قبیله صاحب نفوذ و دارای قدرت وارد مذاکره نشد، بلکه برای ریشه کن ساختن این نوع تأثیرگذاری ناحق، ناعادلانه، برتری جویانه و امتیاز طلبانه، به کلی آنان را نادیده گرفت و بی التفاتی و بی توجهی به آنان __ و حتی مبارزه با این پدیده __ را از رئوس سیاست های داخلی خود قرار داد. امام به آنان توجه نکرد، مذاکره ننمود و تلاش نکرد تا حمایت آنان را _ در این قالب _ جلب کند؛ چون چنین پدیده یی را به رسمیت نمی شناخت و از بیخ و

بن به باطل و ناحق بودن این شیوه اعتقاد داشت.

حضرت علی(ع) گروه ها و جریان های با نفوذ و باقدرت پشت پرده را که ما به خواص تعبیر کردیم، در مقابل عموم مردم قرار می دهد و در مورد آنان معتقد است:

1. سنگینی بار اینان برای حکومت از همگان بیش تر است؛

2. در مواقع گرفتاری یاری اینان از همگان کم تر است؛

3. نسبت به عدالت و انصاف از همه بی رغبت ترند؛

4. هنگام درخواست، فزون تر از دیگران می خواهند؛

5. به هنگام نیکی و عطا از همه کم تر سپاس گزارند؛

6. اگر درخواستشان برآورده نشود یا مشکلی پیش آید، دیرتر از همه عذر می پذیرند؛

7. در سختی روزگار از همه ناشکیبا ترند.

در مقابل، عموم مردم همیشه پشتیبان دین و نظام سیاسی هستند؛ در مشکلات و گرفتاری صبر می کنند، زود راضی می شوند و در جنگ آماده پیکار با دشمنان هستند. حضرت علی(ع) استدلال می کند که خواص هر اندازه هم راضی و خشنود باشند، ولی نارضایتی عموم مردم رضایت و خشنودی آنان را بی اثر می گرداند. به عکس، در صورت رضایت و خشنودی عموم مردم، خشم و نارضایتی خواص هیچ تأثیری ندارد. بنابراین، به حاکم مصر سفارش می کند که باید به گونه یی عمل کند که از مسیر حق خارج نشود؛ بر مبنای عدالت باشد و رضایت و خشنودی عموم شهروندان را به دنبال داشته باشد (نهج البلاغه 1373: نامه 53، ص 327).

گروه های فشار و افراد متنفذی که از آنان تحت عنوان خواص نام بردیم، در سیره عملی و نظری حضرت علی(ع) به دو دسته خویشان، نزدیکان، اطرافیان حاکم و بزرگان

صاحبان قدرت پنهان و متنفذان جامعه تقسیم می شوند که مواضع و عملکرد حضرت در مقابل هر دو گروه روشن است. در مورد نزدیکان و اطرافیان حاکم، نظر حضرت علی(ع) این است که اینان به سبب نزدیکی به کانون قدرت، خوی برتری جویی دارند و گاهی با اعمال نفوذ و اقداماتی، گردن افرازی می کنند یا درپی کسب رانت های اقتصادی و امتیازات و امکانات مادی و غیرمادی هستند. حضرت علی(ع) این خوی و خصلت ها را خارج از چارچوب عدالت می دانست و تصریح می کند که ریشه اینان را با قطع اسباب و علل آن برآور. حضرت سپس به والی مصر سفارش می کنند که به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوند انت _ امکانات یا _ زمینی به بخشش واگذار مکن که مبادا در تو طمع کنند و از قِبَل آن زمین _ یا امکانات و امتیازات _ استفاده های دیگری ببرند که رنج و زحمت و تحمل بار آن متوجه عموم مردم شود و لذتش را اینان ببرند و عیب و ننگ آن در دنیا و آخرت بر تو ماند (نهج البلاغه 1373: ص 338).

آنچه از زمان قبل از حضرت علی(ع) و تاکنون نیز در دنیای سیاست معمول بوده این است که صاحبان قدرت نه تنها به اطرافیان و نزدیکان بی توجهی نمی کردند و آنان را نمی راندند، بلکه آنان را گرامی می داشتند و با انواع توجیهات عقلی، شرعی و قانونی، بر دیگران برتری می دادند و امکانات و امتیازات ویژه مادی و غیرمادی در اختیار آنها می نهادند؛ برای اینکه آنان تکیه گاه حکام بودند و قوام و

تداوم قدرت حاکمان به آنان بستگی داشت. اگر هم ظلمی از جانب آنان بر مردم می رفت یا حاکم ناخواسته مجبور می شد به خواست های آنان تن دهد، در مقابلِ کار ویژه مهمّشان اغماض پذیر بود. شاید دلیل اصلی این گونه عملکرد حاکمان این باشد که هم از پشتیبانی عامه مردم محروم بودند و هم هدف اصلی آنان حفظ قدرت و حکومت بود. در حالی که نظام سیاسیی که حضرت علی(ع) آن را پی ریزی و دنبال می کرد، نظامی بود مبتنی بر عدالت که حمایت گسترده و بی دریغ عموم مردم تکیه گاه اصلی آن بود و اگر این حمایت مردمی از دست می رفت، توسل به چنین راه هایی ارزش و اهمیتی برای امام نداشت. از سوی دیگر، حضرت علی(ع) درپی حفظ قدرت نبود تا به منظور آن، افرادی را دور خود جمع کند یا با متنفذان و صاحبان قدرت و ثروت وارد معامله شود و به آنان امتیاز دهد. آنچه برای امام(ع) اهمیت داشت این بود که عده یی خاص، به طور ناحق و ناعادلانه، از امتیازات ویژه یی برخوردار نباشند و ظلم و ستم به مردم روا ندارند.

در خصوص بزرگان و متنفذان جامعه نیز حضرت علی(ع) با آنان کنار نیامد و به هیچ وجه اجازه نداد در سیاستگذاری ها و تصمیم گیری ها تأثیرگذار باشند و موازنه را در جهت منافع خود تغییر دهند. البته آنان چون در نظام سیاسی حضرت علی(ع) جایی نیافتند و نتوانستند با تحکیم سیادت و نفوذ خود در حکومت به امتیازات مورد نظرشان دست یابند، در خارج از نظام از قدرت و نفوذ خود استفاده

کردند و با قرار گرفتن در مقابل این نظام، برای تضعیف و نابودی آن تلاش های مؤثری را انجام دادند. از جمله این افراد، طلحه و زبیر بودند که صحابه رسول اللّه و از بزرگان و متنفذان جامعه آن روز به حساب می آمدند (ابن حجر عسقلانی 1328: ج1، ص 545 و ج2، ص 778؛ ابن اثیر 1409: ج2، ص ص 98 و 468). در یک مورد، آنان در تقسیم بیت المال سهمی بیش از دیگران درخواست کردند؛ ولی حضرت علی(ع) با شدت و دلایل متقن با آنان مخالفت کرد و سهم آنان را به اندازه مردم معمولی پرداخت (مجلسی 1403: ج41، ص ص 116-117). آنان سپس چندین بار آمدند و رفتند و حکومت بصره و کوفه را می خواستند؛ ولی حضرت با بی توجهی به آنان، در نهایت پاسخ داد که حکومت این دو ایالت را به آنان نخواهد داد (مقدس اردبیلی: ص 324؛ ابن اثیر 1409: ص 196). برخی از بزرگان بنی امیه نیز که قبلاً در دستگاه حکومتی عثمان بودند و پس از به قدرت رسیدن حضرت علی(ع) جایگاه و امتیازات خود را از دست داده بودند، به کارشکنی و مخالفت با حضرت پرداختند. آنان چند بار به حضرت پیغام دادند و حتی نزد امام آمدند که اگر بعضی از امتیازاتی را که در زمان عثمان بهره مند بودیم به ما واگذاری، دست از مخالفت برمی داریم؛ ولی حضرت علی(ع) قبول نکردند (ابن ابی الحدید 1385: ج7، ص ص 38-39 و 197).

تمام این افراد به کارشکنی و مخالفت با حضرت علی(ع) دست زدند. ابتدا جنگ جمل را به راه انداختند که حضرت

علی(ع) هزینه زیادی برای آن پرداخت و از هر دو طرف در حدود بیست هزار نفر کشته شدند (طبری 1989: ص 543؛ مفید 1414 ب: ص 419؛ ابن اثیر 1409: ص 55). سپس بنی امیه و بسیاری از رؤسای قبایل که حضرت به آنان توجهی نمی کرد و بر دیگران برتری نمی داد، به اردوگاه معاویه پیوستند و در جنگ صفین با امام(ع) جنگیدند. این چالش ها و درگیری ها تا پایان عمر شریف آن حضرت ادامه داشت. در صورتی که حضرت به آسانی می توانست با تمام آنان کنار بیاید و حمایت آنان را جلب کند و یک حکومت مقتدر و مبتنی بر عدالت ایجاد کند. هر کدام از آنان قیمتی داشتند و قیمتشان هم چندان گزاف نبود. حکومت بصره برای طلحه و حکومت کوفه برای زبیر که از بزرگان جامعه به شمار می رفتند و قبل از حکومت امام(ع) برای رهبری کل جامعه مطرح بودند (طبری 1989: ص ص 54-56؛ مفید 1414 ب: ص 226)، چیز زیادی نبود. آنچه بنی امیه از امام درخواست می کردند نیز چیز عجیب و فوق العاده یی نبود و در حکومت های گذشته با شدت بیش تری معمول بود. ولی حضرت علی(ع) زیربار هیچ کدام نرفت، فقط به این دلیل که توجیه اخلاقی نداشت. درست است که مصلحت بزرگی همچون قدرت و حکومت مطرح بود، اما آیا این مصلحت به اندازه زیر پا گذاشتن عدالت، اصول اخلاقی، سنت رسول اللّه و احکام الهی ارزش داشت؟

بسیاری از مسلمانان و شیعیان معتقدند که ارزش داشت؛ زیرا هم از کشته شدن حدود نود هزار انسان مسلمان در جنگ های جمل

و صفین جلوگیری می شد و هم حضرت علی(ع) می توانست با بنیانگذاری حکومت مقتدر براساس عدالت، سرنوشت تاریخ را برای همیشه عوض کند. اما به نظر نگارنده، حتی به این قیمت هم زیر پا نهادن اصول اخلاقی و عدالت که هدف بعثت رسول مکرم اسلام (ص) بود، ارزش نداشت. زیرا نخست، کسانی که کشته می شدند دو گروه بودند: گروهی که در رکاب امام برای احقاق حق و عدالت کشته شدند که افتخار و سعادت ابدی را برای خود خریدند و به ندای حق لبیک گفتند، و گروهی که مقابل امام علی(ع) برای دنیا و حکومت جنگیدند یا به دلیل جهالت خود فریب خوردند که مسئولیت خونشان به عهده خودشان است؛ اگرچه حضرت با تمام توان برای روشنگری و منصرف ساختن آنان از جنگ کوشیدند (مسعودی 1370: ص ص 718 و 763؛ احمدبن ابی یعقوب: ص ص 94-182؛ نصربن مزاحم 1370: ص ص 517-520؛ مفید 1414 ب: ص 339). دوم، حکومتی که هدفش احقاق حق و اجرای عدالت است چه گونه می تواند از اول بر مبنای تبعیض و بی عدالتی و پایمال کردن حقوق شکل بگیرد؟ انجام این کارها از ساحت جانشین رسول اللّه (ص) و امام بر حقی همچون امیرالمؤمنین(ع) مبرا بود؛ اگرچه به بهای از دست رفتن قدرت و حکومت باشد. حضرت در نامه های متعددی به یارانش سفارش کرد که حتی در نگاه کردن نیز با همگان به یکسان برخورد کنند که مبادا بزرگان از طریق آنان طمع ستم بر ناتوان ببندند و ناتوانان از عدالتشان مأیوس گردند (نهج البلاغه 1373: نامه 46، ص 320 و نامه 27، ص 289).

این بدین معنی است که بزرگان، متنفذان و صاحبان ثروت و قدرت در جامعه، حتی در نگاه کردن هم سهمی بیش از دیگران ندارند. سوم، گذشته از عصمت و امامت، آنچه علی(ع) را برای مسلمانان و حتی غیر مسلمانان علی(ع) کرد و حکومت او را الگویی ماندگار و برای همیشه ستودنی نمود، همین شیوه های انسانی و پایبندی امام به اصول اخلاقی بود؛ وگرنه صدها حکومت در طول تاریخ به مقتضای منافع و مصالح سیاسی عمل کرده اند. برخی از آنها نیز حتی الامکان به اصول عدالت و اخلاق پایبند بودند، ولی هیچ گاه الگویی قابل ستایش نشدند؛ چون وقتی در دو راهی اخلاق و قدرت قرار می گرفتند، نمی توانستند قدرت را وا نهند و اخلاق را برگزینند.

*****

راه سومی نیز وجود ندارد؛ زیرا اگر خواسته ها و امتیازات درخواستی اینان مشروع و به حق باشد، از مجاری قانونی و همانند دیگران اقدام می کنند و نیازی به فشار و تأثیرگذاری ندارند، مگر اینکه نظام سیاسی _ اداری جامعه دچار مشکل باشد و افراد نتوانند به صورت نظام مند از راه های قانونی به حقوق حَقّه خود دست یابند و مجبور شوند برای گرفتن حق خود به شیوه های ناحق و اِعمال فشار متوسل شوند.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109